۱۴ فروردین ۱۳۸۹

به نام او

ساعت 3 صبح بود و هر روشي كه ممكنه براي خوابيدن مفيد باشه به كار بردم، ولي هيچ فايده اي نداشت. تقريبا آمار تمام گوسفندهاي موجود در استراليا و نيمه شمالي نيوزيلند رو گرفتم و انواع و اقسام روش هاي ممكن خوابيدن روي تخت رو به كار بردم اما... مغز نسبتا محترم تصميم گرفته بود تمام كم كاريهاي زمان بيداري رو جبران كنه !وقتي بهش احتياج دارم اصلا به روي مبارك نمياره و درست زماني كه بايد بيخيال شه و اجازه بده بخوابم احساس مسئوليتش گل كرده بود. هرچي فكر و خيال و خاطره داشتم از جلوي چشمم رد مي كرد تا اينكه روي يك قسمت متوقف شد.
از دو سال پيش تصميم داشتم يه وبلاگ داشته باشم ولي به خاطر سر شلوغي و فراخي فراموشش كردم. در اون لحظه بي خوابي شديدا فاز داد و تصميم گرفتم شروع كنم و بلافاصله بعد از اين تصميم بزرگ خوابم برد.
به نام او آغاز مي كنم

هیچ نظری موجود نیست: